گسترش اندیشه های استاد محمد بهمن بیگی

یکی از نیایش های روزهای من این است که ؛ چه خوب شد من به ایل خدمت کردم " محمد بهمن بیگی "

گسترش اندیشه های استاد محمد بهمن بیگی

یکی از نیایش های روزهای من این است که ؛ چه خوب شد من به ایل خدمت کردم " محمد بهمن بیگی "

قصه ی تعلیمات عشایر

  • به نام آنکه هستی نام از او یافت

سلام و درود بر آنهایی که مستحق سلام و درود هستند.من مطلع سخنم را با طلیعه شعر بسیار بلند نادر نادرپور به مناسبتی آغاز میکنم :

کهن دیارا ! کهن دیارا ! دیار یارا دل از تو کندم ولی ندانم اگر گریزم کجا گریزم و گر بمانم کجا بمانم ؟

قصه ی ما و قصه ی این بیان , قصه ی تعلیمات عشایر است . تعلیمات عشایر در اوج باروری و با لندگی در کوران حوادث عجیب و غریبی قرار گرفت و مثل گوشت قربانی تکه تکه شد و هر تکه اش به دیاری افتاد . بدون اینکه گناهی داشته باشد . تعلیمات عشایر کار انقلاب و انقلابیون را قبل از انقلاب انجام می داد .: فقیر نوازی , یتیم نوازی, مرجح دانستن کوخ بر کاخ (همان شعار بزرگی که رهبر انقلاب می داد) , ترجیح فقیر بر غنی . در مصاحبه های دانشسرای عشایری و دبیرستان عشایری؛ آنهایی که بیشتر نمره می گرفتند سعی می کردند فقر خودشان را پنهان نکنند .فقر بد و استتار فقر و پنهان کردن آن از خود فقر بدتر .ولی تعلیمات عشایر کاری کرده بود که ؛ فقرا سربلند باشند, تلاش بکنند ؛ فعالیت بکنند . به هر حال تعلیمات عشایر رسید به آنجایی که تکه پاره شد . مطمئن هستم که اگر رهبران اصلی و واقعی انقلاب به کنح تعلیمات عشایر پی برده بودند ؛(مثل شهید سید کاظم موسوی). می دیدند , می پسندیدند و می گفتند و تعلیمات عشایر از بین نمی رفت .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد